گونه يابي نجات در انديشه ديني مسيحيت


 

نويسنده: حجت الاسلام مهراب صادق نيا *




 

چکيده
 

«نجات» و «منجي» براي اديان موضوع هميشه مهم وجذابي است. با اين همه، شايد اديان تنها درهمين دو نکته باهم يک داستان باشند و نه در تعريف و مؤلفه هاي آن. از نگاه مسيحيان، انسان با توشه اي از گناه به زمين گام مي گذارد؛ زندگي او دراين طبيعت جسماني و فاسد ميراث ناميموني به شمار مي رود که از نياي خود به ارث برده است. او هرگز نمي تواند با تکيه بر قابليت هاي فردي خود وحتي با عمل به شريعت موسوي از اين وضعيت اسف بار رهايي يابد. به همين دليل عيسي (ع) در نقش فرزند خدا و يا خود خدا ودر کسوت يک انسان براي نجات آدمي از آن طبيعت فاسد به زمين آمده است وپس از آن که بر صليب شد و به آسمان رفت، دوباره با همان نجات بخشي باز خواهد گشت البته افزون برآرمان تشکيل حکومت که اتوپيايي بني اسرائيلي است.

واژگان کليدي
 

نجات، بازگشت مسيح، گناه نخستين، تجسد ، فديه، مهدويت، مسيحيت.

مقدمه
 

مفهوم نجات از جمله مفاهيم پر دامنه و پر کاربرد در متون ديني مسحيت است؛ مفهومي که در اديان هم سنخ با مسيحيت کاملاً آخرت شناسانه به شمار مي رود وبخش عمده واصلي مباحث مربوط به موعودگرايي در اديان است. اما در خصوص مسيحيت نمي توان نجات را به تمام معنا مفهومي اين گونه دانست وعيساي منجي را به معناي نجات گري از سنخ نجات بخش هاي ديگر اديان برشمرد ونجات را در فضاي مطالعاتي مسيحيت، مفهومي به کلي آخرت شناسانه دانست.
در الهيات سنتي مسيحي مي توان به دو سنخ نجات و به تبع آن دو معنا براي منجي دست يافت: يکي از آن دو گونه، نجات سيال و غير زمان مندي است که گرچه اصل مهم و پردامنه اي درميان اصول ايماني مسيحيت به شمار مي رود، معناي آخرت شناسانه ندارد و با موضوع موعود باوري در ارتباط نيست و وقتي از عيسي به عنوان منجي دراين معنا ياد مي کنند، معمولاً مباحث آن را در مقوله مسيح شناسي مي گنجاند ومعناي آخرت شناسانه ندارد. اين نجات پديده اي کاملاًماشيني است وبه صرف وجود و شخصيت عيسي وميانجي گري اش بين انسان مورد خشم خدا وخود خدا و خلق آشتي برقرار مي کند؛ بي آن که لازم باشد کاري شاهانه و يا پيامبرانه انجام دهد. به همين دليل رواتر آن است که عيسي در اين معنا ميانجي خوانده شود، نه منجي.
اما درگونه دوم، نجات باعمل کرد عيسي در ارتباط است ورهايش، صرفاً يک پديده ماشيني نيست بلکه حاصل تلاش پيامبر عيسي است. اين نجات مفهومي کاملاً آخرت شناسانه دارد وموعود باوري مسيحي بر همين معناي نجات استوار است.
مهم ترين تمايز ميان اين دونجات در مبدا آنهاست، يعني موقعيتي که رهايي از آن جا آغاز مي شود. درگونه نخست واز ديدگاه کاتوليک رومي، نجات به معناي رهايي از تقصير ويا گناه و رهايي از پي آمدهاي آن در اين جهان وحيات اخروي است. به بيان روشن تر، رهايي از طبيعت فاسدي که بر اثر گنان آدم همه انسان ها بدان گرفتار شده اند.(1)
از نگاه پروتستان هاي کلاسيک، نجات به معناي رهايي از قانون وقدرت اضطراب آور ومحکوم کننده است، يعني رهايي از شريعت موسي. اما پروتستان هاي آزاد انديش معتقدند نجات به معناي رهايي از گناهان خاص وسير صعودي به سمت تکامل اخلاقي است. نگاهي با تأمل به تعريف هاي ارائه شده از نجات روشن مي کند که اين الهيات مبتني برمحکوميت ازلي و مرگ وگناه آغازين انسان است. همه با طبيعتي آلوده زاده مي شوند، طبيعتي که مانع از رسيدن آنان به کمال است و وجودش قانون حتمي را الزام مي دارد.
اما در گونه دوم به شکلي اجماعي توافق دارند که نجات بخشي عيسي ، درحقيقت نجات از پراکندگي، ظلم و نابساماني است؛ امري که درسايه تشکيل حکومتي مرکزي صورت مي پذيرد.
براي تبيين بيشتر هريک از اين دو نجات لازم است مفاهيم اوليه و پيش فرض هاي هرکدام از اين دو معنا مورد توجه قرار گيرد:

الف) نجات غيرآخرت شناسانه
 

نجات دراين معنا بر دو پيش فرض مهم مبتني است:

1- محکوميت ازلي
 

دانش مندان يهودي اتفاق کرده اند که طبيعت آدمي به دنبال نافرماني نياي خود از آن حالت ملکوتي به درآمده و آلوده شده است.(2) از نگاه آنان گناه آدم و حوا در باغ عدن برهمه نسل هاي بعد از آنان اثر گذاشته است واين نسل ها هميشه بار گناه اجداد خود را بر دوش مي کشند(3) وهر انساني که زاده مي شود با محکوميت ناشي از گناه آدم ابوالبشربه دنيا مي آيد؛ محکوميتي که از آن به «گناه اصلي»(4) يا «گناه نخستين» ياد مي کنند.
پولس، نخستين بار يعني سالياني پس از بر صليب شدن عيسي، انديشه گناه نخستين ويا محکوميت ازلي را مورد تأکيد و توجه قرار داد. براساس آن، الهياتي پايه ريزي گرديد که به نجات ختم مي شود؛ الهياتي که در کلمات عيسي هيچ اشاره اي به آن نشده و از جانب او مورد تأييد قرار نگرفته است. احتمالاً مي توان پذيرفت که پولس با پيشينه اي که از او گزارش شده است آموخته هاي يهودي اش را به کارگرفته تا زنجيره اي از اصول الهياتي را بهم گره زند که براساس آن، انسان ها ذاتاً به گناه و آثار آن محکومند و به نجات بخشي رها بخش از اين طبيعت فاسد بسيار نيازمندند.
تفسيرهاي متفاوتي بر انديشه محکوميت ازلي وجود دارد؛ در تفسير کاملاًافراطي گروهي چون اريگن معتقدند هرانساني که به دنيا مي آيد، به همان گناهي متهم است که انسان قبل از او انجام داده، چون از او به دنيا آمده است؛(5) بدان معنا که همه انسان ها به گناه آدم ابوالبشر گناه کارند و به همان گناه او گناه کار شناخته مي شوند.(6) دسته اي ديگر معتقدند مراد پولس از محکوميت ازلي آن است که انسان ها بي آن که در گناه جد خود شريک باشند وبه آن گناه کار شوند، طبيعت گناه آلوده جد خود را به ارث برده اند؛ طبيعت فاسدي که سبب شد جد آنان به دام شيطان بيفتد. براين اساس، همه انسان ها چونان جد خود نمي توانند خود را ازگناه بازدارند.(7) برمعناي اين تفسير از انديشه پولس، انسان بر اثر گناهي که جد او مرتکب شد، از نظر معنوي واخلاقي چنان ضعيف شده که با هر وسوسه ا ي ناخواسته به دام شيطان فرو مي غلتد؛ بدين سان او اگر چه ذاتاً گناه کار و محکوم نيست، ضعيف وناتوان است وبه سهولت گناه مي کند.(8) اما در تفسير سوم از مراد پولس، نگاه متعادل تري مي يابيم. براساس اين تفسير در آزموني که خدا براي همه انسان ها در باغ عدن برگزار کرد، آدم ابوالبشر به عنوان فرد اتم و اکمل و به نيابت از همه آنها حضور يافت؛ پيروزي او نشانه توفيق همه بود وشکست او نيز در معناي شکست جمله آنان. با اين حال او از آزمون الهي ناتوان وسرشکسته بيرون آمد وبه همين شکل ناتواني و شکست فرد فرد آدميان را عيان کرد.
به اين صورت، طبيعت فاسد ومحکوميت ازلي را به همه نسل خود سرايت داد.(9)
به هرگونه که مراد پولس از محکوميت ازلي انسان را تفسير کنيم، کلامي را از عيسي درهمراهي اش نمي توان جست. با اين حال، اين انديشه او در الهيات مسيحي چنان ريشه دواند که سالياني پس از وي در اعتقاد نامه هاي معتبر شوراهاي مسيحي به منزله اصلي مهم گنجانده شد. براي مثال، در اعتقاد نامه شوراي ترنت(10) آمده است:
اگر کسي ادعا کند که گناه آدم فقط به خودش صدمه رساند و به فرزندانش آسيبي نرساند، يا عدالت و تقدسي که از طرف خدا داشت، فقط از دست خودش رفت نه از دست ما... چنين کسي ملعون است.(11)
درانديشه محکوميت ازلي پولس، مرگ نيز از پي آمدهاي همان گناه آدم ابوالبشر به شمار مي رود. او معتقد است: «زيرا که مزد گناه مرگ است.»(12) و به صراحت فزون تري اعلام مي کند: «... به وساطت يک آدم گناه داخل جهان شد و به (وسيله) گناه، مرگ»،(13) بر پايه انديشه پولس اگر آدم گناه نمي کرد، هرگز نمي مرد ونسل او نيز به عقوبت مرگ گرفتار نمي شدند. گناه آدم انسان را به راهي کشاند که پاياني جز مرگ ندارد.(14) احتمالاً دراين مسئله نيز پيشينه يهودي پولس در سازمان دهي اين الهيات او را ياري کرده است؛ چه اين که از اصول مسلم الهيات يهودي، در آغاز وجود نداشتن مرگ در هستي به شمار مي رود و در نقشه خدا براي انسان سختي از مرگ به ميان نيامده و گناه آدم، پاي مرگ را به جهان گشوده است. سنت شفاهي يهود نيز به صراحت بيان مي کند که:
هرگاه کسي از تو بپرسد که اگر آدم ابوالبشر خطا نمي کرد واز ميوه درخت ممنوع نمي خورد، تا ابد زنده و جاويد مي ماند؟ تو درجواب او بگو که الياس پيامير خطا نکرد و تا ابد زنده وجاويد ماند.(15)
ويا آمده است:
فرشتگان خدمت گزار به حضور ذات اقدس متبارک عرض کردند: اي پروردگار عالم چرا مجازات مرگ را براي آدم معين کردي؟ خداوند در پاسخ فرمود: من فرماني سبک به او دادم، او آن را نقض کرد.
گزارش عهد عتيق از آفرينش انسان به صورت خدا که در سفر پيدايش آمده است، تأييد روشني بر اين سنت ديني به شمار مي رود: «به خود گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبيه ما بسازيم.»(17) همين گزارش درمقام تهديد مي گويد:
خدا امر فرمود: از همه درختان باغ بي ممانعت بخور، اما از درخت معرفت نيک وبد زنهاري نخوري؛ زيرا روزي که از آن خوري، هر آينه خواهي مرد.(18)
غلامي، مفهوم نمايان ديگر از محکوميت ازلي مورد نظر پولس درادبيات ديني مسيحيت است؛ مفهومي که در مقابل مقامي چون خدايي بشمار مي رود گناه آدم ابوالبشر از نگاه پولس مايه فرود وهبوط آدم وهم نسلان او از مقام وموقعيت روحاني شبيه خدايي به موقعيت پست غلامي است،(19) يعني آن همه انسان ها براساس نقشه خدا مي بايست درمقام والاي چون خدايي زاده مي شدند، اما چون آدم گناه کرد، هم خود را به غلامي انداخت و هم همنسلان خود را.

2- ناتواني انسان از نجات خويش
 

مفهوم پايه اي ديگر درالهيات نجات، به معناي غيرآخرت شناسانه اش، ناتواني انسان از رهايي خويش از اين طبيعت فاسد است. پولس تصوير نماياني از اين ناتواني در باب هفتم رساله به روميان ارائه مي دهد:
...زيرا که مي دانيم شريعت روحاني است، لکن من جسماني و زير گناه، فروخته شده هستم، که آن چه مي خواهم نمي توانم بلکه کاري را که از آن نفرت دارم، به جا مي آورم. پس هرگاه کاري را که نمي خواهم به جا مي آورم، شريعت را تصديق مي کنم که نيکووست و الحال من ديگر فاعل آن نيستم بلکه آن گناهي که در من ساکن است؛ زيرا که مي دانم در جسدم هيچ نيکويي نيست؛ زيرا که اراده درمن حاضر است، اما صورت نيکو کردن ني. ..(20)
در تصوير ديگر به روشني بيشتر مي گويد:
اکنون ديگر براي من ثابت شده است که وجود من به خاطر اين طبيعت نفساني، از سر تا پا فاسد است. هرچه تلاش مي کنم نمي توان خود را به انجام اعمال نيکو وادارم. مي خواهم خوب باشم، اما نمي توانم. مي خواهم کار درست انجام دهم، اما قادر نيستم. سعي مي کنم کار گناه آلودي انجام ندهم، اما بي اختيار گناه مي کنم. پس اگر کاري را انجام مي دهم که نمي خواهم، واضح است که اشکال در کجاست؛ گناه هنوز مرا در چنگال خود اسير نگاه داشته است.(21)
اين جملات پولس، به خوبي انسان ناتواني را تصوير مي کند که زير سيطره گناه وطبيعت فاسدي دست وپا مي زند که ميراث کهنه آباء اوست. انساني که مي خواهد خوب باشد، ولي نمي تواند. بدي را نيز مي داند و مي خواهد از آن بپرهيزد، ولي
نمي تواند. اين انسان در کمال نااميدي از خويش نيازبه يک نجات بخش ديگر را کاملا احساس مي کند.
نتيجه اين دو مفهوم کليدي وپايه اي در الهيات مسيحي لزوم يک نجات بخش است که با ايفاي نقش آسماني و روحاني بتواند انسان را از اين طبيعت فاسد رهايي بخشد وانسان ها را باخدا آشتي دهد. از نگاه اين الهيات، عيسي همان کسي است که چنين مسئوليتي را برعهده دارد «او آمده تا با قرباني کردن خود گناه را بردارد.»(22)
مسئله فديه وکفاره شدن عيسي براي
تمامي انسان ها، از مهم ترين مباحث الهياتي عهد جديد به شمار مي رود.(23) اين اصل الهياتي تبيين مي کند که درحالي که انسان ها در دام گناه گرفتار بودند وغضب خدا برهمه آنها سايه افکنده بود وآنان هيچ راهي براي رهايي ونجات خود نداشتند، خدا راهي رابراي رهايي آنان فرارويشان قرار داد؛ «زيرا درحالي که دشمن بوديم، به وساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شديم. پس به قدر بيشتر بعداز صلح يافتن به وساطت حيات او نجات خواهيم يافت.»(24)
اين نجات، مولفه هايي دارد که آن را از نوع ديگر نجات متمايز مي کند؛ از جمله:
يکم. اين نجات بخشي با مقوله منجي گرايي وموعود باوري (در فهم متداولش) درارتباط نيست، از آن روي که اين نجات بخشي باعمل کرد عيسي در پيوند نيست، يعني نجات و رهايي انسان ها پيش از آن که ثمره تلاش پيامبرانه عيسي باشد و به کارکرد او برگردد، به شخصيت او مربوط مي باشد، يعني انسان ها با ايمان به شخص عيسي مي تواند به رهايي اميدوار باشند.
به بيان ساده تر، عيسي نه منجي که ميانجي است.(25) براساس اين باور عيسي بين خدا وانسان مورد غضب خدا واسطه مي شود وبا فداکاري خود ميانه آنها را اصلاح و بين آنها آشتي برقرار مي کند.الهيات سنتي
مسيحيت بين شخص عيسي و عمل کرد وي تفاوت گذاشته است. شخص عيسي به طور معمول موضوع «مسيح شناسي» است وعمل کرد او موضوع «نجات شناسي». براساس اين تمايز، عيسي عمل کردي کاهنانه، پيامبرانه و يا کشيشانه دارد و نوعي از رهايش او ثمره تلاش پيامبرانه اوست. بااين همه، اين نجات (نجات اول) ثمره ايمان افراد به شخصيت عيسي است. به همين دليل، مي توان ويژگي دوم رانيز چنين برشمرد.
دوم. اين نجات بخشي کاملاً شخصي است، يعني هرکس به دليل ايماني که به عيسي مي آورد، نجات مي يابد و هرکس مي تواند از اين نعمت و موهبت ايماني برخوردار باشد، بي آنکه که لازم باشد جمع کثيري او را همراهيي کنند. از نگاه سنت ديني مسيحي، ايمان به عيسي شخص مؤمن را با او متحد مي کند ودراين اتحاد، شخص مؤمن در جلال و شکوه عيسي شريک خواهد شد واز محکوميت ازلي رهايي خواهد يافت.(26) براين اساس، رهايش عيسي هيچ نيازي به يک تز سياسي ويا يک ساختار اجتماعي ويا حکومتي ندارد بلکه عيسي در مقام بنده بلاکش خدا خود تاوان گناه آدم است وبا رنجي که مي کشد بارگناه نخستين را از دوش مومنان برمي دارد.(27)
سوم. باتوجه به دو ويژگي پيش گفته نجات بخشي عيسي دراين روي کرد زمان مند نيست، يعني آن که کاملاً سيال و بدون اختصاص به زمان خاصي است، بدان معنا که هرکس، هر زمان وهرجا به عيسي ايمان بياورد، رهايي خواهد يافت. نجات بخشي دراين گونه اش ممکن است در هر روزگاري رخ دهد وعيسي با خروج از هويت تاريخي اش هر لحظه مي تواند نجات بخش انسان باشد. دراين نجات بخشي، عيسي در ساليان نخست تاريخ مسيحي منحصر نيست و رهايي بخشي اش تنها از آن حواريون ومردمان هم روزگارش به شمار نمي رود. او به گونه اي سيال وفراتر از تاريخ، همه انسان ها را رهايي مي بخشد؛ کافي است انسان ها به او ايمان بياورند تا از طبيعت کهنه و فاسد خود رهايي يابند.

ب) نجات در معناي آخرت شناسانه
 

اين گونه از نجات در الهيات مسيحي، اصلي آخرت شناسانه ودر پيوند با مقوله موعود گرايي است. اين گونه از نجات، مبتني بر عمل کرد پيامبرانه عيسي وفعاليت کشيشانه او به شمار مي رود. دراين معنا نجات گري ورهايش صرفاً يک فراگرد ماشيني نيست که به وجود و شخصيت عيسي مبتني باشد بلکه نتيجه کار وتلاش پيامبرانه عيسي است.(28) دراين تفسير از نجات، عيسي نه ميانجي بلکه به معناي واقعي کلمه منجي به شمار مي رود وپيروان خود رانجات مي دهد.
دراين مفهوم، به بازگشت دوباره عيسي تأکيد مي شود. براساس باورسنتي مسيحيان، عيسي اندکي پس از آن که بر صليب شد، دوباره به جهان باز مي گردد تا ملکوتي را که ازآن سخن گفته بود، برقرار سازد.(29) عهد جديد با تأکيد فراوان اعلام مي کند که شخص عيسي(30) به صورت ناگهاني وبدون اطلاع قبلي(31) در جلال هيبت پدر و به همراه فرشتگان(32) وهمراه با پيروزي و فتح(33) به جهان بازخواهد گشت وبا تشکيل يک حکومت و استوار سازي ملکوت الهي، بني اسرائيل وهمه مومنان به خود رانجات خواهد داد.
نجات بخش دراين معنا از مفاهيم بسيار اساسي وپراهميت کتاب مقدس است. اگر کسي بخواهد آياتي را از کتاب مقدس گردآورد که به مسئله بازگشت عيسي ونجات گري اش مي پردازند، بي ترديد فهرست بلندي را گزارش خواهد داد. در مجموعه عهد جديد ابواب و حتي کتاب هاي مستقلي، تنها با هدف تبيين چگونگي بازگشت عيسي وکارکردش تدوين شده اند.نجات دراين معنا، پيشينه بيشتري دارد. برخلاف نجات درمعناي نخست اين نجات هم با باورهاي تاريخي مسيحيان سازگارتر است وهم مي تواند از ميان کلمات روايت شده از عيسي تأييداتي داشته باشد. بيش از آن که مسيحيان با الهيات پولس در تبيين نجات در معناي پيش گفته آشنا شوند، در انتظار رهايي بخشي بودند تا شکوه وعظمت حکومت داوود را زنده کند وسيادت آنان را دوباره بازگرداند. با آمدن عيسي اين انتظار پايان يافت وکسوت شهرياري برتن او شد و وقتي که او بر صليب رفت با چنين باوري که او از قبر برخاسته، به آسمان رفته ودوباره بازخواهد گشت، دوباره انتظار معنادارتري درميان آنان جان گرفت وهنوز هم آنان در انتظار تکرار شکوه سلطنت داوود آماده بازگشت عيسي هستند. به همين دليل، وقتي به نقاشي هاي کشيده شده از عيسي توجه شود، او درهمان لباسي ديده مي شود که از داوود نقل شده است.
بر اين اساس، پايه اي ترين پيش فرض هاي اين نجات بخشي را بايد باورهاي تاريخي مسيحيان دانست، باورهايي که از دين سابقشان با آنها همراه شده است. درميان اين باورها کليدي ترين ومهم ترين باور، اعتقاد به برگزيدگي بني اسرائيل و پيمان خدا با آنهاست:

1- برگزيدگي
 

براساس اين باور تاريخي، بني اسرائيل ملت منتخب خدايند: «زيرا يهوه خدايت او را از همه اسباط برگزيده است»(34) وخدا در سراسر تاريخ و از ميان تمامي قبايل فقط آنان را به عنوان قوم ويژه خود برگزيده است: «من شما را فقط از تمامي قبايل زمين شناختم.»(35) به همين دليل، او خود رامکلف مي داند که ازآنان حمايت کند وبرايشان پيشوا وپادشاه برگزيند:
«و داوود به ميکال گفت حضور خداوند بود که مرا بر پدرت وبر تمامي خاندانش برتري داد تا مرا بر قوم خداوند يعني براسرائيل پيشوا سازد.»(36)
بني اسرائيل با اعتقاد به همين باور، در سرتاسر تاريخ تاريک خود و در نهايت سختي ها و اسارت ها در انتظار ياري دهنده ونجات بخشي آسماني بودند. آنان به پشتوانه همين باور، همه سختي ها را به جان خريدند و اميدوار به آمدن يک رهايي بخش روزگار را سپري کردند.

2- پيمان
 

برگزيده، در حقيقت ماهيت عهدي است که رابطه اساسي ميان خدا و بني اسرائيل را نشان مي دهد و در سرتاسر کتاب مقدس عبري برآن تأکيد شده است.(37)
مراداز پيمان، عهدي است که به گزارش کتاب مقدس، خداوند با ابراهيم(38) وسرانجام به واسطه موسي با اين قوم بست. هم چنان که اين عهد تأکيد مي کند، خداوند اين قوم را به حال خود واگذار نمي کند و در نهايت فرزندان ابراهيم وارثان زمين خواهند شد.
اين وعده دل گرم کننده تنها دل خوشي بني اسرائيل در طول تاريخ پرآشوبشان به شمارمي آمد. دليل آن که اين قوم به اولين نداي موسي جواب مثبت دادند و با او همراه شدند، ايمان به اين وعده بود. قرن ها پس از او وقتي عيسي با کلام جذابش درميان آنان ظاهر شد، به سادگي حرفش را پذيرفتند و بي آن که خود او با صراحت اعلام کند که همان مسيحاي وعده شده خدا به بني اسرائيل است، به او لباس شهرياري پوشاندند و جماعتي گرداگردش جمع شدند و او را موعود خواندند.
اما وقتي عيسي بي آن که هيچ کدام از وعده هاي اشعيا و دانيال را عملي کند ويا حکومت فراگيري برقرار سازد بر صليب شد، اين انديشه در ذهن ها جان گرفت که عيسي برخاسته ودوباره به جهان باز خواهد گشت وتمام آن وعده ها با بازگشت عيسي به جهان عملي خواهد شد. اگر آن وعده ها ونيز پيشينه يهودي اين سنت درنظرگرفته نشود، هيچ چيز بازگشت عيسي را معنادار نمي کند وهيچ دليلي، انتظار ديرين مسيحيان براي بازگشت عيسي را توجيه نمي کند. به همين دليل، آنان معتقدند يکي از اهداف مهم بازگشت عيسي، نجات بني اسرائيل است.(39)
براي اين گونه از نجات براساس سنت ديني مسيحي، ويژگي هايي را مي توان برشمرد؛ از جمله آن چه در پي مي آيد:
ويژگي نخست والبته مهم ترين شاخصه جوهري اين نجات بخشي، آرماني بودن، رو به آينده داشتن و کاملاً موعودگرايانه بودن است. به بيان ساده تر، با مفاهيم آخرالزماني در پيوند است. به همين دليل، در الهيات سنتي مسيحي وقتي ازنجات در گونه نخستش بحث مي شود، آن را درمباحث مربوط به فيض و نجات از راه ايمان قرار مي دهند، ولي وقتي سخن از نجات به معناي گونه دوم است مي توان آن را در مقوله الهياتي آخرت شناسي جست. براين اساس، اين نجات يک رهايي موعود است که برابر وعده هاي کتاب مقدس با آمدن عيسي عملي خواهد شد.
دوم آن که اين نجات برعمل کرد عيسي مبتني است. به همين دليل، از حيث ماشيني نجات درمعناي نخست فاصله مي گيرد. مراد آن است که عيسي نه در نقش ميانجي بلکه در نقش پادشاه ويا کاهن ظاهر خواهد شد وپيروان خود را نجات خواهد داد.
در اين گونه از نجات، ايمان ايمان داران شرط لازم براي نجات نيست؛ اگرچه ممکن است شرايط لازم براي نجات باشد، يعني اين که نجات علاوه بر ايمان به کارکردي اجتماعي از عيسي نيز مبتني است.
سوم آن که اين نجات برخلاف گونه اول، ، در فراگردي اجتماعي تحقق خواهديافت. به همين دليل، دراين گونه از نجات، جنبه منفي رهايي ويا به بياني نقطه آغازين آن نه طبيعت فاسد جسماني به شمار مي رود ونه گناه، بلکه پراکندگي وظلم است. عيسي دراين فراگرد و با اقامه ملکوت خدا که هسته مرکزي تعاليم عيسي والهيات کتاب مقدس است،(40) نجات گري را آغاز خواهدکرد. نخست بني اسرائيل را برابر وعده هاي ارميا و حزقيال از شر دشمنانشان نجات خواهد داد و تمام بني اسرائيل رامطابق با آن چه اشعيا (41)وارميا(42)
وعده داده با يکديگر متحد خواهد کرد. از آن پس، هزار سال پيام انجيل گسترش خواهد يافت. وعده هاي عهد جديد نشان مي دهد درهنگام بازگشت عيسي او ميان امت ها داوري خواهد نمود، پيام انجيل را گسترش خواهد داد وهزاره طلايي اي را براي پيروان خود آغاز خواهد کرد؛ وعده هايي که جملگي در رفتاري اجتماعي اجرا شدني هستند.

پي نوشت ها:
 

*عضو هيئت علمي مرکز مطالعات اديان ومذاهب.
1-New Chtholic Encyclopedia,v.12.p.623
2- آبراهام کهن، گنجينه اي از تلمود، ترجمه گوگاني، ص 114.
3- همان.
4- The original sin
5- جيمس القس، نظام التعليم في علم اللاهوت القديم، ج 2، ص 94.
6- آنتوني پالما، بررسي رساله هاي پولس به غلاطيان و روميان، ص 3؛ متي المسکين، شرح رساله القديس بولس الرسول الي اهل روم، ص 268-273.
7- ويليام بارکلي، تفسير عهد جديد، «رساله به روميان»، ص 95 .
8- بررسي رساله هاي پولس به غلاطيا ن و روميان، ص 64.
9- تفسير عهد جديد، «رساله به روميان»، ص 95.
10- Terent
11- The cnons and Decress of the sacred and Ecunmenical council of Tevent sess V ,D 789
12- رساله به روميان 23:6.
13- همان، 5:21.
14- jams, Dunn the theology of paul,p.2
15- گنجينه اي از تلمود، ص 92، ( به نقل از: ويقداريا 72:4)
16- همان، ص 92، (به نقل از: شبات 55)
17- سفر پيدايش 82:1.
18-همان 61:2.
19- هنري تيسين، الهيات مسيحي، ترجمه ميکائيليان، ص 175 .
20- رساله به روميان 7: 41-21 .
21- ترجمه تفسيري کتاب مقدس، «رساله به روميان»، 5: 41-20.
22- رساله به عبرانيان 62:9.
23- توماس ميشل، کلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، ص 56.
24- رساله به روميان 01:5.
25- نک: پل تيليخ، الهيات سيستماتيک، ترجمه حسين نوروزي، ج 2، ص 233.
26- نک: رساله به روميان 5:6.
27- The interpreters Bible , V.9.P.426
28- الهيات سيستماتيک، ص 231.
29- برايان ويلسون، دين مسيح، ترجمه حسين افشار، ص 31.
30- يوحنا 3:41.
31- متي 23:42 -51.
32- همان 72:61.
33- لوقا 11:91-27.
34- سفر تثنيه 5:81.
35- عاموس 2:3.
36- کتاب دوم سموئيل 12:6.
37- 90-498 jadaica chosen papel
38- پيدايش 91:71.
39- الهيات مسيحي، ص 331.
40- Dictionary of the Bible,kingdom of god
41-8:66.
42- 13:13.
 

منبع: فصلنامه مشرق موعود(1